dar morede eshgham maryam

درمورد عشقم مریم جان

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان


امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 114329
تعداد مطالب : 240
تعداد نظرات : 86
تعداد آنلاین : 1


عشق دستمال کاغذی به اشک !

 

عشق دستمال کاغذی به اشک !

 

12.jpg
 

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم !

با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

تو چقدر ساده‌ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خونِ درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه‌های اشک کاشت.

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: پنج شنبه 30 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

افسانه منو تو چقدر قشنگه

یادت هست عکس گربه های  حیاط تون رو نشونم دادی ؟

یادم هست با دیدنشون لبخند زدم .

اون روز دلم میخواست بهم قول بدی

تا همیشه باهام  می مانی

یادم هست با چشمان قشنگت

که به زیبایی یک رمان غمیگن بود

به من نگاه کردی و  خندیدی

یادت هست ؟

آن روز تو قشنگ ترین نغمه ی زندگیم  بودی .

و هنوزم هستی و تا ابد خواهی ماند.

یادت هست وقتی اشک هایم را دیدی بازگشتی ؟

یادم هست که یکبار دروغ گفتم .

و تو فهمیدی .

یادت هست آن شب که مرا بوسیدی ؟

 به من گفتی برای همیشه می مونم یا نگفتی؟ یادم نیست.

یادم هست سیمهای تلفن گرمی صدایت را میخوردن .

بهترین روزهای زندگیم را با تو آغاز کردم .

بدترین روز زندگیم همون روزی بود که بد آغاز کردم.

یادت هست آن روز که به دیدنم آمدی پیرهن صورتی به تن داشتی ؟

من هنوز از دیدن اقیا نوس آرام سرمست بودم یا از دیدن چشمان تو یادم نیست.

شاید اگر داستان ما افسانه نبود.

پیش من می ماندی و دیگر نه دوری بود نه درد و نه دلتنگی .

ولی در افسانه ما دوری شرط لازم شد.

و تو مهربان زیبای من بر من حکم جدایی صادر کردی.

و من از دست خودم بسیار رنجیدم یا از دست تو یادم نیست .

یادم هست خودم خشتها را کج نهادم .

و من ماندم و دیوار کجی که هیچگاه به ثریا نرساندم .

و چه مرزهایی که شکست.

و چه حرفایی که روزی هزار بار آرزو میکنم که هرگز نمی شنیدی

اقیانوس ارام هنوز هم به اطلس نرسیده است.

و شنیدم که دماوند هنوز هم قله  دنا را ندیده است.

ولی امروز تو باز هم به من رسیدی یا من به تو رسیدم واقعا نمیدانم .

حس میکنی ؟

که اینبار همدیگر را جور دیگری می بوسیم.

می بینی ؟

که اینبار دوستت دارم ها رو چقدر راحت به هم می گوییم ؟

دفت می کنی ؟

که اینبار از گذشته هیچ چیز نمی گوییم

می دانی

داشتم فکر می کردم  نکند بزرگ شده ایم

نکند زمانش رسیده است که فصل آخر افسانه مان را بنویسیم

داستان من و تو افسانه قشنگی است .

یک افسانه قشنگ پایان قشنگی دارد یا ندارد ؟ یادم نیست .

زمان حافظه اش خو ب است مطمئنم می داند.

برایش صبر میکنم تا افسانه قشنگ مان را  به پایان  برساند .

می دانی

من می دانم هرچه پیش آید

هر کسی هر روز هر جایی داستان من و تورا بخواند

به خودش خواهد گفت :

داستان من و تو افسانه  قشنگی است .

نويسنده: حسن ج تاريخ: پنج شنبه 30 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
 
اشعار عاشقانه

 


 

چه زیباست بخاطر تو زیستن...


و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !


و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !

 

ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !


بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !


چه زیباست بخاطر تو زیستن ...


ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !


چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !


بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !


چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !


برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !


کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !


ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!!


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !

نويسنده: حسن ج تاريخ: یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

در آغوش من

 

 

آغوشم برایت باز
 


قلبم برایت لبریز عشق
 


و نگاهم به تو مالامال از مهربانیست
 


بیا در آغوشم
 

 درنگ نکن


که میان  آغوش من آرامش را بیابی
 

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بوسه ی عشق...

aghoosh_hug.jpg

آنقدر بوسیدمش تا خسته شد

خسته از بوسیدن پیوسته شد


خواست لب بر شكایت بشكفد

لب نهادم بر لبش تا بسته شد
نويسنده: حسن ج تاريخ: یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بگذار همچنان در دام قلبت، خوشبخت، بمانم...

 

نمیدانستم معنای زندگی چیست
نمیدانستم عشق چه رنگی دارد و عاشق کیست؟
نمیدانستم درد عشق ، چه دردیست
آن روزی که عاشق برای عشقش میمیرد چه روزیست
تو آمدی و معنی زندگی را فهمیدم
عاشق شدم ، از لحظه ای که قلبم را به تو دادم غرق در دنیای عاشقی شدم
حالا من ماندم و دل عاشقم
لحظه ها میگذرد با بهانه های دل عاشقم
بهانه ی دیدن عشق ، خسته نمیشوم ، هر چه میخواهی بگو از عشق
کاش تا آخر زندگی تنها دردم ، همین درد باشد ، درد عشق!
از اینکه عاشق توام، انگار که تمام لحظه های قشنگ دنیا مال من است
این لحظه را از من نگیر ،کلید خوشبختی تنها با تو در اختیار من است
این لحظه را از من نگیر، از من نگیر طعم شیرین عشقت را
از من نگیر این لحظه های زیبا را
نمیخواهم عاشق بمانم و از عشق خسته
نمیخواهم به یاد تو باشم با دلی شکسته
نمیخواهم اشک بریزم و راه عشق را تنها بروم ، با چشمهای بسته
از من نگیر این لحظه ها را،هر چه باشد من یک عاشقم ،
نگاهی به من بینداز ببین به چه روز افتاده ام…
ببین چه کسی مرا به این روز انداخت
تو مرا اینگونه با لحظه های عاشقی آشنا کردی
تو مرا در دام عشق گرفتار کردی
پس مرا از این دام آزاد نکن
بگذار همچنان در دام قلبت، خوشبخت، بمانم

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پنهان كن مرا در آغوشت...

آغوشت مرا...

پنهان کن در آغوشت مرا

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی

بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: 23 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

در چشمانت چه بود؟؟؟

 

در چشمانت چه  بود که مرا به سوی  تو   کشاند؟

 

 

در گرمی دست هایت چه بود  که دستهایم آنهار ا  باز  می طلبند؟

 

 

در آیینه چشمهایم بنگر چه می بینی؟

 

 

آیا می بینی که تو را می بیند؟

 

 

صدای طپش قلبم را می شنوی که فریاد می زند دوستت دارم

 

 

دستانم  را  زنجیر  بستم  تا  قفل  آن را  تو  باز  کنی... 

 

 

می خواهم  بدانی  فقط  برای  تو می نویسم  چون  دوستت دارم 

 

بمان  با من...

 

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: سه شنبه 23 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوست دارم مریم...

 

دوستت دارم پریشان ، شانه می خواهی چه کار ؟
دام بگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار ؟


تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان ! عشق کن !
ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار ؟


مـُردم از بس شهر را گشتم ، یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار ؟


مثل من آواره شو از چار دیواری درآ !
در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار ؟


خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار ؟
 

نويسنده: حسن ج تاريخ: سه شنبه 23 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آرامم کن؛اشکهایم را پاک کن...

Orkut Myspace Romantic Animated Scraps, Graphics, Comments and Glitters

 

 

میخواهم با تو کمی درد دل کنم
میخواهم اینک که چشمانم پر از اشک است حرف های دلم را به تو بگویم
بغض گلویم را می فشارد،اشک از چشمانم میریزد
با همین بغضی که دارم میگویم که خیلی دوستت دارم
نمیدانم چرا در این لحظه بغض گلویم شکست و گریه کردم
بگذار اینک در این حال و هوای بارانی چشمانم حرفهای دلم را بگویم
تو بهترین هدیه ی دنیا هستی
تو بهترین و بزرگترین آرزوی دنیایی که در دلم نشستی
خیلی دوستت دارم،به خدا تنها تو را دارم
قطره های اشک از چشمانم میریزد،
این تنها خدا است که میبیند حال مرا، میفهمد درد این دل عاشق مرا
کمی تو آرامم کن ای خدا
آرامم کن، مرا از این حال و هوای پر از غم رها کن
آن کسی که دوستش دارم هنوز باور ندارد عشق مرا
این حال پریشان مرا
باور ندارد قلب عاشق مرا ، گریه های هر روز و هر شب مرا
زمانی بود که هیچگاه طاقت دیدن اشکهایم را نداشت
زمانی بود که طاقت شکستن دل عاشق مرا نداشت
حالا اشکم را در می آورد ، بی خیال چشمهای خیسم
حالا دلم را میشکند ، بی خیال این دل بی کسم
تو مرا آرام کن ای خدا ، مرا از غمها رها کن
دلم را آرام کن ، اشکهایم را پاک کن
آرامم کن

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: 23 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قلب عشق...
x8ifbcjd69lz97moz57c.gif

 

 

 

 

نويسنده: حسن ج تاريخ: 23 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عاشقانه


 

و حالا در اين روزهايي كه هستي خدا را شكر مي كنم

بابت بهترين و برترين نعمتي كه به من هديه داد

باز هم خدا سلامتي تو را به من هديه داد

وجود تو

بودنت

شنيدنت

بوييدنت

همه نعمت است نعمت...



 




♥ وتو چون مصرع شعری زیبا ♥
♥ سطر برجسته ای از زندگی من هستی ♥
نويسنده: حسن ج تاريخ: 17 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چهل مورد از کم هزینه ترین لذتها....

چهل مورد از کم هزینه ترین لذت‌های دنیا

 

اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

 1-  گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 - سعی كنیم بیشتر بخندیم.

3-  تلاش كنیم كمتر گله كنیم.

4 -  با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.

5 - گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.

6 -  بیشتردعا كنیم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنیم.

8-  هر از گاهی نفس عمیق بكشیم.

9-  لذت عطسه كردن را حس كنیم.

10-  قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم.

11-  زیر دوش آواز بخوانیم.

12- سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13-  گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14-  با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15-  برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!!!!!!!!!!!!!!

 


 


ادامه مطلب
نويسنده: حسن ج تاريخ: 9 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

روانشناسی هدیه دادن گلهای مختلف

روانشناسي هديه دادن گلهای مختلف
در تمام کشورها برای اینکه عاشق و معشوق بتوانند احساسات خود را به یکدیگر منتقل کنند از راههای زیادی استفاده می کنند با صحبت کردن ، نامه نوشتن ، نگاه کردن .... اما معمولترین روش استفاده از گل است .خود واژه ی گل سمبل عاشقی می باشد .اما بد نیست با نشانه های تمام گل ها قدری آشنا بشویدتا اگر موقعی خواستید احساس خود را به عاشق یا معشوق خود عرضه کنید بدانید تا چه گلی را هدیه کنید یا گلی را که هدیه گرفته اید چه معنا و مفهومی دارد:


گل مریم: نشانه نجابت و پاکی معشوق است و اگر عاشقی آن را تقدیم معشوق نماید، می خواهد بگوید که به عفت و عشق او اطمینان کافی دارد

گل یاس: نشانه آنست که عشق و دوستی باید دو جانبه باشدوگرنه بی ثمر است و علامت آن است که عشق عاشق اگر از جانب معشوقه پذیرفته نگردد او را ترک می نماید و فراموشش می نماید

گل زرد: نشانه ای است بر احساسات تنفر آمیز عاشق نسبت به معشوق خویش

گل بنفشه: نشانه آنست که عاشق از دلدارش می خواهد با او مهربان باشد او را دوست بدارد و در رنج و شادمانیش شریک و سهیم باشد

گل یخ: نشانه ای است بر نا امیدی و رنج عشق

گل نرگس: نشانه ای است بر شوریدگی عاشق که از معشوقه می خواهد با او یکرنگ باشد

گل لاله: نشانه آنست که عاشق حاضر است در راه معشوق از جان خویش هم بگذرد و هرچه که او بخواهد انجام دهد

گل میخک: نشانه آنست که عاشق قلب خودش را که بهترین هدیه هاست به معشوق ز جان گرامی تر تقدیم می کند

گل نسترن: نشان آنست که عاشق از خیانت معشوق به تنگ آمده و دلش می خواهد از او که عشق را با هوس مخلوط کرده است بگریزد

گل مروارید: نشانه ای است بر آخرین حرف های دل عاشق و آخرین ناله های قلب دیوانه اش

گل شقایق: نشانه ای است از عشق شور انگیز عاشق به معشوق و نشانه ی تپیدن های قلب اوست در آرزوی دیدار معشوق

گل سرخ : نشانه عشق آتشین است عشقی که عاشق می خواهد خود را در میان شعله هایش قربان معشوق نماید

گل اطلسی: را هر که برای معشوق بفرستد از او می پرسد که آیا او را دوست دارد یا نه

گل بید مشک: نشانه آنست که عاشق کینه معشوقه بی وفا را به دل نمی گیرد و با فرستادن شاخه ای از این گل به او می گوید من تو را می بخشم زیرا گناه از من و سرنوشت من است

گل ناز: نشانه آنست که عاشق در عین حال که ناز معشوقه را دوست دارد دلش می خواهد او فسونگری را کم کند و به سوی وی روی آورد

گل مرزنگوش: نشانه نفرت عاشق و نفرین اوست که برای معشوق می فرستد

گل شب بو : نشانه آنست که عاشق از معشوق خود تمنای بوسه دارد و از دور او را می بوسد

تعداد شاخه گل ها نشانه چیست؟

گل ها به دلیل تنوع نامحدودشان در هر شرایطی معانی ویژه و خاصی داشته و تاثیر جاودانه ای بر هدیه شوندگان خود دارند. آگاهی از معانی رنگ گل ها، تعداد شاخه های گل در یک دسته و غیره می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد. فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد

معنی تعداد شاخه گل ها بصورت کلی:

در یک دسته

1 شاخه گل: نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل

3 شاخه گل: نشانه احترام به طرف مقابل

5 شاخه گل: نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل

7 شاخه گل: نشانه عشق

معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته

1 شاخه رز: یک احساس عاشقانه فقط برای تو

3 شاخه رز: دوستت دارم

5 شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم

12 شاخه رز: عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است

36 شاخه رز: احساس وابستگی رمانتیک

99 شاخه رز: عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد

365 شاخه رز: هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم

همچنین 10 شاخه گل لاله عموما به نشانه یک عشق بی نظیر بکار برده می شود

معنی رنگ رزها:

رز قرمز: رز قرمز کم رنگ به نشانه «دوستت دارم» می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست

رز زرد: امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته رز زرد معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت

رز سفید: رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد

رز ارغوانی: این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است و رز نارنجی به معنی «من فریفته و دلباخته تو هستم» می باشد

رز معطر: بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است

رز صورتی: رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین، ستایش، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است

نويسنده: حسن ج تاريخ: 9 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

همه چیزم...


ادامه مطلب
نويسنده: حسن ج تاريخ: 5 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

معنای عشق...

دختری کنجکاو میپرسید:ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویاآخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است


ادامه مطلب
نويسنده: حسن ج تاريخ: 2 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان پیره مرد ودخترک...

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.

پیرمرد از دختر پرسید:

- غمگینی؟

 

 

 

 

- نه.

 

 

 

 

 

 

- مطمئنی؟

 

 

 

 

 

 

- نه.

 

 

 

 

 

 

- چرا گریه می کنی؟

 

 

 

 

 

 

- دوستام منو دوست ندارن.

 

 

 

 

 

 

- چرا؟

 

 

 

 

 

 

- چون قشنگ نیستم

 

 

 

 

 

 

- قبلا اینو به تو گفتن؟

 

 

 

 

 

 

- نه.

 

 

 

 

 

 

- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.

 

 

 

 

 

 

- راست می گی؟

 

 

 

 

 

 

- از ته قلبم آره

 

 

 

دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو

بیرون آورد و رفت...


نويسنده: حسن ج تاريخ: 2 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوستان عزیز شما چه مطلبی در مورد این عکسها میتونید بنویسید؟

 

 

مریم عزیزم خیلی دوست دارم هیچ وقت  تنهام نذار....

 

   

نويسنده: حسن ج تاريخ: 1 دی 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

آواز پـرنـدگان مهـاجـر را بـدرقـه راهـت می کنـم تـا بدانی همیشـه منتظر آمدنت می مـانـم به وبلاگ خودتون خوش آمدید نوشته های عاشقانه من تقدیم به بهترینم مریم جان...

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب


© All Rights Reserved to ashegam.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com