سلام دوستان عزیزم:
اول از همه میخوام ازتون تشکر کنم بابت این همه لطفی که دارید و مهربونی میکنید برای مطالبم.
امروز میخوام کمی باهاتون درد و دل کنم آخه جز شما دیگه کسی را ندارم تا بتونه مرحمی بشه برای دردام....
دوستان،چند روزی هست که بهارم پاییز شده و دیگه برای همیشه میخواد زمستون بشه.
همون عشقم، نفسم،جونم(مریم) که براش این وبلاگ را درست کردم منو تنها گذاشت ورفت دنبال زندگیه خودش...
عزیزانم،ازتون میخوام و خواهش دارم جونه هرعشقی که دارید و براتون مهمه برام دعا کنید تا بتونم این درد بزرگ را تحمل کنم.مصیبت خیلی بزرگی بهم روی آورده بخدا نمیدونید چقدر دوسش داشتم.
میمیرم از دوریش بخدا
مریم بهم قول داده که این 6 سال رفاقت و عشق را به کتاب تبدیل کنه. هروقت چاپ شد بهتون خبر میدم بخونید تا بفهمید حسن چی میکشه از داغ دوریش تا پیش خودتون نگید اینم مثل بقیه دروغ میگه.
مریم جان،خوش بحال اون کسیکه قراره با تو زندگی کنه. این تنها آرزوی من بود.
نظرات شما عزیزان:
|